مسافر

اینروزا یه طوری ام، همه اش فک می کنم یه کار نا تموم دارم نمی دونم شاید تاثیر کارای ضرب الاجلی این روزاست. حاله مسافری رو دارم که دم دمای رفتنشه منتهی کلی کار عقب افتاده داره اما نکته جالبش اینجاست کدوم کار؟!

مخلص کلام اینکه این حس باعث بی قراریم شده، استرس کارایی رو دارم که نمی دونم چیه و باید انجام بدم. 

شاید فک کنین خل شدم ولی باید بگم کاملا سالمم منتهی...! 

دیروز اولین بارون پاییزی بارید و فقط خدا می دونه من چقد پاییزو دوست دارم. دوست دارم هوا خنک شه و من پناه ببرم زیر پتوم. همون پناهگاه همیشه گیم که تابستون و گرما ازم میگیردشو بی پناه می شم. 

کربن: نه خل شدم نه دیوونه گاهی خزعبل نوشت لازمه!

کربن: میرسم نه واسه موندن من مسافرم همیشه 

مثل نوری که میاد و رد میشه از دل شیشه

آرزوهامو برای خاطراتم دوره کردم

کجای خاطره باید پی آرزوم بگردم

خسته ام از هرچه رسیدن

اگه پشتش سفری نیست

برکه ی امن و نمیخوام وقتی موج خطری نیست

دوده...