دوده

ساخت وبلاگ
یکسال دیگر گذشت هم بی تو گذشت و هم با تو! تو هستی! در تمام پک هایی که با لذت به سیگار زدم . تو هستی در تک تک نت های موسیقی عاشیقی که شنیدم و لذت بردم . تو هستی در تمام تاس هایی که جفت ۶ نشستند روی نرد . دقیقا آنجا، آن سر پذیرایی خانه هم تو هستی در رگ و پی قالی بیجار ، در نقش طرح های اسلیمی وان یکاد ۷۰ ساله خانه ، در آبی فیروزه ای زمینه قالیچه ساروق . تو هستی در خورشید سوار بر پشت شیرِ قالیچه شیر و خورشید . تو حتی در تک تک خاطرات خانه قدیمی ، در دالان به دالان بازار زنجان ، در چراغ خاموش حجره و حتی در صدای خاموش رادیو لامپی مغازه هستی و این منم که گاهی دلتنگی هایم را با بستن ساعت سیکو نبضی ات بسر می کنم تا قلبم را با قلبت میزان کنم . دوده : به وقت نبودنت دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:52

دیدین بعضی مرده ها خودشون برا خودشون رحمت میبرن با هر باری که اسمشون میاد . دقیقا عکس این جریانم صادقه . امروز یه استوری دیدم و بعلت جانورانی که اون بزرگوار تربیت کرده، روح پرفتوح اشو مورد عنایت قرار دادم و مطمئنم خیلیای دیگه ام مثل من اونو بی نصیب نذاشتنش .کربن : خود فرشته پنداری رو بریزین دور. هم نزنین باقیات صالحات نبره مردتون. اونم با باقیات صالحاتی مثل شماها که تا ۷ پشت از جهنم بی نصیب نیستن بخاطر گندکاریاتون . حالا بماند که یارو خودش چه گندی بوده و بقیه خبر نداشتن یا داشتن . دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 20:49

شمع که فوت میکنه میگه الهه یعنی من بهارو باز می بینم ؟ یعنی سال دیگه ام تولدم هستم؟ بغض میکنه. بغض میکنم اما بغض امو فرو میبرم تو قلبمو، میگم معلومه که هستی . من قول میگم تو ۸۰ سالگی وقتی ازت پرسیدم ندا کجا بریم میخوای مثل همیشه بگی بریم پارک بانوان و دعوامون شه سر این . میخنده اما با تلخی بغض میکنه و باز سرشو پایین میندازه.قلبم گواهی میده خوب میشه، به خودشم گفتم . اما امروز خیلی سوختم خیلی . یه لحظه پشتم تیر کشید از تصور ۳ دی سال بعد بی ندا. من مطمئنم خوب میشه دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 20:49

امروز تعطیلم. لیلا اومده داره خونه رو تمیز می کنه . صبح ام با پذیرایی از لیلا شروع شد . باز یه جایی از بدنش درد می کنه . نگران میشم میگم لیلا صبحونه اتو بخور؛ برو. نمی خواد خونه تمیز کنی . قبول نمی کنه میگه خوبم . یه درد سرگردانی تو بدنش میچرخه. شاید اثرات اون ۶ بار خودکشیش باشه یا شایدم این افسردگی که ولش نمی کنه . مهرعلیان از کانادا مسیج داده، کیک میخواد. هوا ابریه. روزهای ابری رو خلوت و تو رخوت دوست دارم . ماشین لباسشویی میچرخه . سنگک های تازه لیلا برا صبحونه خیلی خوبه . لیلا جاروبرقی رو روشن میکنه ، با خودم فک می کنم خدا رو شکر جاروی سوپر سایلنت خریدم . پیرایه مسیج میده الی امروز چیکاره ای . لیلا زنگ میزنه مدرسه بچه اش که امروز مریض بچه و نتونسته بیاد . از مادرش میگه که رختخواب های اینو برده دهات بشوره براش. مادر ۵۰ ساله ای که بیشتر به ۷۰ ساله ها میخوره. لباسشویی خاموش میشه و خوشبختانه من انقدر غرق افکار خودم بودم که اون چرخش دور تند اخرش نمی فهمم ! دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 15 آبان 1402 ساعت: 16:04

یکشنبه است منتظر لیلام، بیاد خونه رو تمیز کنه که مثل همیشه با یه مسیج بهونه ای میاره تا تاریخ عوض کنه . عصبی و کلافه گوشی پرت می کنم دیگه شورشو درآورده . مگه یه عمو چند بار میتونه بمیره! این دختر و زندگی آشفته اش، این دختر و دروغ های از زیر کار در رفتنش، ۲ ساله که با منه ، خودش، بد بختیاش، دروغ هاش و تمیزکاری های خوبش. پدرش مرد نداری بوده که تو حسرت پسر دو تا زن گرفته . اونم تو یکی از دهات های اطراف بیجار . مردی که دختربچه های ۸ ، ۹ ساله اش، پای دار قالی، خرج زندگی رو درمیاوردن و تنها کار پدر، ریختن سطل آب سرد تو زمستون رو بچه ها بوده تا بلرزن و خوابشون نبره و ببافن و ببافن و ببافن. یادمه یبار لیلا میگفت: بعد ۶ ماه نون خشک و نمک خوردن، عمه اش اونا با خودش میاره زنجان .بنده خدا دوست داشته بچه برادر غذای حسابی بخوره ، فسنجون می پزه و دختر بینوا حالش بد میشه ! دکتر میگه بعد ۶ ماه نون خالی خوردن بدنش خالی شده و فسنجون زیادی براش سنگین بوده. بدن تحمل همچین وعده ای نداشته. کربن: یه قصه از لیلا نوشتم ، شاید بازم بنویسم.کربن: زندگی من اینروزها بین قصه های آدم های مولتی میلیاردر میچرخه که اون وسط مسطا آدم هایی مثل لیلا و خانم نیازی ، اون روی سکه رو نشونم میدن . دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 34 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:42

روی تختم دراز کش گوشی به دست دارم کار می کنم که یهو یه نوری چشمو میزنه . چشامو جمع می کنم و به پنجره نگاه می کنم می بینم خورشیده اونم تو یه روز ابری و برفی . نور باعث میشه دونه های برف درشت تر به نظر بیان . یکیشو که انگار خیلی درشت تره میخوره به توری پنجره اتاقم و همونجا گیر میکنه . تلفنم زنگ میخوره . یه خانومی با ته لهجه جنوبی می پرسه ارسال گل به بندر عباس دارین ؟ خنده ام می گیره. بندر عباس! میگم نه خانوم گل تا بندرعباس نمی رسه . براق میشه و میگه ولی تو دایرکت همکارتون گفت باکسی ها میرسه! مستعصل میگم نمی دونم کدوم کار گفتن مگه دسته گل تمام ژیپسی ببرین . دوباره تاکید میکنه که بالاخره کوتاه میام میگم رو واتس اپ مسیج بدین براتون چک کنم . بعضی هام همیشه طلبکارن . حق نداشته اشونو از ملت میخوان ! کربن؛ یه گاز به اسنیکرز محبوبم میزنم که بعد مدت ها تو تنهایی نشستم دارم میخورمش انگار عمری بود یادم رفته بود این شکلات تنها شکلات محبوبمه. دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 16:29

عسل زنگ زده میگه الهه جان منتظر تماست بودم . میگم منشی برا فردا به من وقت داده و خلاصه بالاخره یه تایمی رو فیکس می کنیم . میگم لارنژیتت بهتر شد میگه یه چی بگم برام تشخیص سرطان حنجره داده یه پروفسور معروف ! میگم تشخیص قطعی!!! میگه گفت ۸۵ درصد سرطانه ! یه لحظه سکوت میشه بینمون . عسل دوباره به حرف میاد .انگار یهویی بهم گفت بهش گفتم آقای دکتر من روانشناسم هندلشم می کنم ولی به مریض های دیگه اتون انقد بی مقدمه تشخیص اتونو نگین .انگار عسل بیشتر از من به تراپی احتیاج داره . نمی دونم چی باید بگم . به زمان احتیاج دارم به جمله هام فک کنم و بعد باهاش حرف بزنم . میگم نمیشه به این آسونی همچین چیزی رو گفت . حالا حتما مراجع بعدیت پشت خط ، فردا حرف میزنیم . قطع می کنم و فک می کنم من و عسل همسن و سالیم . الان درد کدوممون بزرگتره ...! دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22

امروز صبح هوا خیلی سرد بود. وقتی بیدار شدم تمام جونم یخ زده بود و دمای واقعی ۹ درجه زیر صفر بود . حالا هوا بهتر شده . پنجره ها رو وا کردم تا بوی کتلت از خونه بره بیرون . ردیف کوه های کوتاه و بلند جلوی پنجره با سایه روشن قشنگ آفتاب و ابرها، یه منظره رویایی درست کرده. چند ثانیه مکث می کنم به کوها نگاه می کنم اما بیشتر از این وقت برا مناظر رویایی ندارم باید برم به کارم برسم .شماره رو که میگیرم سر بوق چهارم احمد آقا با صدای بی میلی میگه: الو! احمد آقا مرد افغان تباریه که تو کابل مدیر مدرسه بوده و با اومدن داعش فرار کرده ایران . الانم تو استودیوی ما مسئول بخش ارساله . به ندرت پیش میاد با همکارام تند حرف بزنم . صدامو کنترل میکنم بالا نره و محکم میگم احمد آقا کار خیلی دیر رفته .انگار تازه دو زاریش می افته اوضاع چقد خیطه و با صدایی مظلوم میگه مجبور شدم راننده خودمونو بفرستم. کمی مسالمت آمیز بگو، مگو می کنیم. بهش یادآوری میکنم که آخرین بار ۴ ساعت طول کشید تا دسته گل تمام لی لی این آقا رو از تجریش بفرسته شهر ری، قبول می کنه و بحث تموم میشه . نعمت تاجیک باز مسیج داده که برای عشق باشکوهش گل بفرسته . خواسته تخفیف بدیم چون ولنتاین تو راهه. با خودم فک می کنم چقدر این خارجیا با معرفتن . تو هر مناسبت برای حفظ لانگ دیستنسشون گل میفرستن . برنامه فشرده ای دارم امروز . خیاطی ، دکتر ، تراپی! دیگه باید برم !کربن : یادم باشه از میکائیل ام اینجا بنویسم دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22

صدای شبنم مقدمی داره پخش میشه، چشم به سایت نایکی . دارم دو دو تا چهارتا می کنم که باز به خودم می گم نه برا اینماه خیلی گرونه دستگاه تسویه آب واجب تره . صدای ویبره گوشی سیاه باعث می شه نگاه کنم . باز نعمت تاجیک مسیج داده . نوشته :"سلام فقط می خواستم بدونم سفارشم برای تحویل امروز هست لطفا " . براش می نویسم هر وقت آماده شه براش عکس میفرستم . دوباره می نویسه: " بین آن بازه زمانی تحویل داده می شود؟ "مثل خودش فارسی کتابی می نویسم : " در آن بازه آماده و تحویل می شود حداکثر تا یک از استودیو در تجریش ارسال می شود" . نعمت تشکر می کنه و می نویسه : "منتظر عکس ها باشید دوده...ادامه مطلب
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22

صبح ها رو خلوت دوست دارم . بی صدا و آروم حداقل تا یکی دو ساعت . تابستون زمستون نداره صبح که میشه دوست دارم پنجره و وا کنم و هوای تازه بیاد تو خونه ، تو محل کار. فرقی نداره اکسیژن میخوام. احتیاج دارم آرامش بشنوم،  صدای پرنده ها رو بشنوم و خلاصه صبح ها رو خلوت دوست دارم . 

کربن : سال نوتون مبارک دوده ایای عزیز. کسایی که میایین آرشیو از اول تا آخر شخم میزنین .

دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 56 تاريخ : جمعه 9 دی 1401 ساعت: 18:39