برنامه یک روز نیمه عادی

ساخت وبلاگ

امروز صبح هوا خیلی سرد بود. وقتی بیدار شدم تمام جونم یخ زده بود و دمای واقعی ۹ درجه زیر صفر بود . حالا هوا بهتر شده . پنجره ها رو وا کردم تا بوی کتلت از خونه بره بیرون . ردیف کوه های کوتاه و بلند جلوی پنجره با سایه روشن قشنگ آفتاب و ابرها، یه منظره رویایی درست کرده. چند ثانیه مکث می کنم به کوها نگاه می کنم اما بیشتر از این وقت برا مناظر رویایی ندارم باید برم به کارم برسم .

شماره رو که میگیرم سر بوق چهارم احمد آقا با صدای بی میلی میگه: الو! احمد آقا مرد افغان تباریه که تو کابل مدیر مدرسه بوده و با اومدن داعش فرار کرده ایران . الانم تو استودیوی ما مسئول بخش ارساله . به ندرت پیش میاد با همکارام تند حرف بزنم . صدامو کنترل میکنم بالا نره و محکم میگم احمد آقا کار خیلی دیر رفته .انگار تازه دو زاریش می افته اوضاع چقد خیطه و با صدایی مظلوم میگه مجبور شدم راننده خودمونو بفرستم. کمی مسالمت آمیز بگو، مگو می کنیم. بهش یادآوری میکنم که آخرین بار ۴ ساعت طول کشید تا دسته گل تمام لی لی این آقا رو از تجریش بفرسته شهر ری، قبول می کنه و بحث تموم میشه .

نعمت تاجیک باز مسیج داده که برای عشق باشکوهش گل بفرسته . خواسته تخفیف بدیم چون ولنتاین تو راهه. با خودم فک می کنم چقدر این خارجیا با معرفتن . تو هر مناسبت برای حفظ لانگ دیستنسشون گل میفرستن . برنامه فشرده ای دارم امروز . خیاطی ، دکتر ، تراپی! دیگه باید برم !

کربن : یادم باشه از میکائیل ام اینجا بنویسم

دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 87 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 12:22