دوده

متن مرتبط با «مکافات و جنایات» در سایت دوده نوشته شده است

تولد ندا

  • شمع که فوت میکنه میگه الهه یعنی من بهارو باز می بینم ؟ یعنی سال دیگه ام تولدم هستم؟ بغض میکنه. بغض میکنم اما بغض امو فرو میبرم تو قلبمو، میگم معلومه که هستی . من قول میگم تو ۸۰ سالگی وقتی ازت پرسیدم ندا کجا بریم میخوای مثل همیشه بگی بریم پارک بانوان و دعوامون شه سر این . میخنده اما با تلخی بغض میکنه و باز سرشو پایین میندازه.قلبم گواهی میده خوب میشه، به خودشم گفتم . اما امروز خیلی سوختم خیلی . یه لحظه پشتم تیر کشید از تصور ۳ دی سال بعد بی ندا. من مطمئنم خوب میشه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • یک روز تعطیل

  • امروز تعطیلم. لیلا اومده داره خونه رو تمیز می کنه . صبح ام با پذیرایی از لیلا شروع شد . باز یه جایی از بدنش درد می کنه . نگران میشم میگم لیلا صبحونه اتو بخور؛ برو. نمی خواد خونه تمیز کنی . قبول نمی کنه میگه خوبم . یه درد سرگردانی تو بدنش میچرخه. شاید اثرات اون ۶ بار خودکشیش باشه یا شایدم این افسردگی که ولش نمی کنه . مهرعلیان از کانادا مسیج داده، کیک میخواد. هوا ابریه. روزهای ابری رو خلوت و تو رخوت دوست دارم . ماشین لباسشویی میچرخه . سنگک های تازه لیلا برا صبحونه خیلی خوبه . لیلا جاروبرقی رو روشن میکنه ، با خودم فک می کنم خدا رو شکر جاروی سوپر سایلنت خریدم . پیرایه مسیج میده الی امروز چیکاره ای . لیلا زنگ میزنه مدرسه بچه اش که امروز مریض بچه و نتونسته بیاد . از مادرش میگه که رختخواب های اینو برده دهات بشوره براش. مادر ۵۰ ساله ای که بیشتر به ۷۰ ساله ها میخوره. لباسشویی خاموش میشه و خوشبختانه من انقدر غرق افکار خودم بودم که اون چرخش دور تند اخرش نمی فهمم ! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • برنامه یک روز نیمه عادی

  • امروز صبح هوا خیلی سرد بود. وقتی بیدار شدم تمام جونم یخ زده بود و دمای واقعی ۹ درجه زیر صفر بود . حالا هوا بهتر شده . پنجره ها رو وا کردم تا بوی کتلت از خونه بره بیرون . ردیف کوه های کوتاه و بلند جلوی پنجره با سایه روشن قشنگ آفتاب و ابرها، یه منظره رویایی درست کرده. چند ثانیه مکث می کنم به کوها نگاه می کنم اما بیشتر از این وقت برا مناظر رویایی ندارم باید برم به کارم برسم .شماره رو که میگیرم سر بوق چهارم احمد آقا با صدای بی میلی میگه: الو! احمد آقا مرد افغان تباریه که تو کابل مدیر مدرسه بوده و با اومدن داعش فرار کرده ایران . الانم تو استودیوی ما مسئول بخش ارساله . به ندرت پیش میاد با همکارام تند حرف بزنم . صدامو کنترل میکنم بالا نره و محکم میگم احمد آقا کار خیلی دیر رفته .انگار تازه دو زاریش می افته اوضاع چقد خیطه و با صدایی مظلوم میگه مجبور شدم راننده خودمونو بفرستم. کمی مسالمت آمیز بگو، مگو می کنیم. بهش یادآوری میکنم که آخرین بار ۴ ساعت طول کشید تا دسته گل تمام لی لی این آقا رو از تجریش بفرسته شهر ری، قبول می کنه و بحث تموم میشه . نعمت تاجیک باز مسیج داده که برای عشق باشکوهش گل بفرسته . خواسته تخفیف بدیم چون ولنتاین تو راهه. با خودم فک می کنم چقدر این خارجیا با معرفتن . تو هر مناسبت برای حفظ لانگ دیستنسشون گل میفرستن . برنامه فشرده ای دارم امروز . خیاطی ، دکتر ، تراپی! دیگه باید برم !کربن : یادم باشه از میکائیل ام اینجا بنویسم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • منِ خواب آلود

  • اینترنت آفتابه به دست داره میچرخه تا دو تا text ارسال بشه، بابا داد میزنه: الهه! سیگار منو بیار و اکسیژن ساز خُرخُر میکنه . یهو سکوت عجیبی تو خونه می پیچه ، قار و قور شکم یخچال، خرخر اکسیژن ساز، صدای روشن شدن پکیج چنان ارکستر عجیبی میسازن که انگار آدم فضاییا دارن سفینه اشونو فرود میارن ! اما هیچ کدوم اینا عین خیالمم نیست . چشام پر خوابه ، قوطی شیر قهوه امو تکون می دم و ته اشو سر میکشم . مسیج هامو باز می کنم می بینم پسره نوشته درسته لطفا تشریف بیارین و با خودم میگم غروب میام حتی حال ندارم براش همینو ویس بدم .کربن: این فقط یه اپیزود از زندگی منه . البته که لحظه های بی غر و لند و خوب خیلی بیشتره اما مگه آدم موقع خوشی ها یاده نوشتن می افته؟!  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حالا کجاشو دیدی!

  • قیافه اش مثل اون وکیل زندانی معروف میمونه اما شغلش زمین تا آسمون باهاش فرق داره . گوشیمو رو جعبه خاتم زیر آینه توالت اتاقم جاساز کردم و داریم با هم حرف میزنیم . آروم و با دقت داره گوش میده و نت برمیداره . منم یه دست و تکیه گاه سرم کردم و بعد تعریف هر ماجرای سختی یه لبخندی بهش میزنم. بعضی لحظه ها حس میکنم دوست داره بگه دختر آخه واسه چی میخندی و نمیگه ! مکالمه امون که تموم میشه میگه الهه تو روان قوی ای داری .بهش میخندم و تو دلم میگم حالا کجاشو دیدی!  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • هووو هوف

  • تا حالا به صدای نفس ها دقت کرده اید؟ هووو هوف، هوووو هوف ...! شاید همچین چیزی باشد. این صدا از کودکی برایم خیلی مهم است. گوش هایم به طرز عجیبی تیز است برایش. برای شنیدنش در هر زمان و هر مکان . همین هو, ...ادامه مطلب

  • قصه من و طوبی

  • بالای سر طوبی نشسته ام. خودم این نام را بر او نهادم. بر روی سنگی کوچک و حقیر نوشته بود " آرامگاه ابدی مرحومه ناشناس الفاتحه" . یک سنگ کوچک ۴۰ در ۴۰ بود . درست انتهای قبرستان نزدیک کمربندی. اخرین قبری , ...ادامه مطلب

  • خون نمك زندگيه!

  • بهش مي گم امروز بوي خون مياد. با يه استيكر قهقهه برام نوشته خون نمك زندگيه! مي خندم و به جمله قبلي كه برام نوشته فك مي كنم. برام نوشته بود: "تو يك از قوي ترين آدم هايي هستي كه من مي شناسم و تا حالا ند, ...ادامه مطلب

  • تولدت مبارک ...

  • این پست رو باید یک ساعت قبل منتشر میکردم. یعنی دقیقا ۶ آبان! دوده وارد ۱۱ سالگی شد.  تولدت مبارک دوده جان. روز سختی رو گذروندم و بخاطر همین نتونستم تبریکت رو بموقع بنویسم. دوستت دارم رفیق قدیمی. محرم اسرار.... کربن: امروز تولد عزیزترینمه. آیلین قشنگم. تولدت مبارک خوشگلم.شاید هیچ وقت نفهمی خاله ات وبلاگی داره که توش از توام نوشته اما نوشتم برای دل خودم., ...ادامه مطلب

  • گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت ...

  • گلويم  كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. صدايم نيز چونان هوهوي باد وهم آور و ترسناك از اين كوير خارج مي شود. چقدر اين روزها كند و جانفرسا مي گذرد. هر لحظه خاري غلطان از عمق جانم مي گذرد و من همچنان ايستاده ام! تاب مي آورم . گلويم كويري هزار ساله است., ...ادامه مطلب

  • روزهاي مات

  • مات خيابانم.زني جوان بر صندلي پشت ماشين جاي گرفته. درك درستي از زمان و مكان ندارم. چراغ قرمز اول، يك تقاطع، چراغ قرمز دوم، ناگهان ماشين ترمز آرامي مي كند. من در آينه بغل به صندلي عقب نگاه مي كنم تا پياده شدن زن جوان را ببينم كه متوجه مي شوم مردي جاي , ...ادامه مطلب

  • پژواک

  • صدای اذان می آید. انگار یک نفر بر بلندای کوهی اذان می گوید که اینگونه پژواک دارد. همیشه همینطور اسن. هر پنج مسجد اطراف خانه با فاصله چند ثانیه از هم اذان رادیو را پخش می کنند. همه اشان از یک فرکانس و یک شبکه رادیویی و در نتیجه ما اذان را پژواک گونه م, ...ادامه مطلب

  • سکوت

  • روز اول: يك روزام را گم كرده ام. از صبح ذهنم دنبال همين يك روز گم شده است.  نمي دانم يك روز، شايد هم روزهايي را گم كرده ام.  روز دوم: به امتداد دکل های برقی نگاه می کنم که جلوی یک غروب جادویی قد علم کرده اند. ماشین سنگینی می گذرد. پشتش نوشته، خدا تو بخواه! به فکر فرو میروم، چه چیزی را بخواهد؟ در امتداد روز دوم: قلبم مثل یک ماهی بر روی تخته سنگی جان می کند. تاریکی شب و پیچ های جاده و حال خراب ... ., ...ادامه مطلب

  • فرياد در سكوت

  • زير چشم هايم سايه انداخته. خسته ام. به الف هاي سركشي نگاه مي كنم كه روي كاغذ رژه مي روند. اين كلمات در هم پيچيده كه بر روي كاغذ كش امده اند مثه دقايق عمر من مي مانند. پر فراز و نشيب. گاه زيبا و گاه در قهقرا... زير چشم هايم سايه انداخته، خسته ام. كاج مطبق زيبايي همسايه ام بود. اين روزها دارد خشك مي , ...ادامه مطلب

  • دردی در گذشته شخم میخورد

  • از هر اتاق که به اتاقی دیگر قدم میگذارم دردی در گذشته شخم می خورد. در تک تک طاقچه ها، درهای قدیمی، پستو ها و حتی سنگفرش های حیاط... . قلبم هی تند و تندتر میزند. خاطرات محاصره ام کرده اند. تنها نیستم. خودم را کنترل میکنم. کسی رویدادی از آن خانه روایت می کند. برای من خاطره اسن. حاطره ای مرگ زده، خاطره, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها