گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. ميلي به صحبت كردن ندارم. هر واژه مانند خنجر تيزي بخشي از اين گلو را مي خراشد و بيرون مي آيد. نمي دانم چرا امروز واژه هايم خونين است، جملاتم دردناك است و اين را فقط خودم مي بينم...
گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. چشم هايم بي فروغ است. شب اين كوير ستاره اي ندارد. سياهي محض است. تاريكي مطلق. تنهايي و بي پنهاهي، و سرمايي گزنده كه تا مغز استخوان را مي لرزاند. حتي گذر اوهام نيز به اين كوير نمي افتد...
گلويم كويري هزار ساله است. خشك و برهوت. چشمانم نيز دو آبشار عاصي كه راهبندي بي رحمانه نمي گذارد طغيان كنند. چشم هايم دردناك شده اند. اين سد ميل به شكستن دارد، اين سد بايد بشكند تا من نشكنم. بشكن... بشكن...
دوده...برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 113