دردی در گذشته شخم میخورد

ساخت وبلاگ
از هر اتاق که به اتاقی دیگر قدم میگذارم دردی در گذشته شخم می خورد. در تک تک طاقچه ها، درهای قدیمی، پستو ها و حتی سنگفرش های حیاط... . قلبم هی تند و تندتر میزند. خاطرات محاصره ام کرده اند. تنها نیستم. خودم را کنترل میکنم. کسی رویدادی از آن خانه روایت می کند. برای من خاطره اسن. حاطره ای مرگ زده، خاطره ای غم زده ...

تک به تک لمبه ها را با دستمال خیس تمیز می کنم، انگار چهره نمایان می کنند و به رویم میخندند. یادم نمی رود چگونه نجاتشان دادم. شاید برای همین به رویم میخندند. من منجی ام! منجی اینها. کسی که جانش را یه خاطر انداخته برای همین چند تا سقف خاطره پر کن و باز دردی در گذشته شخم می خورد...

کربن: بعضی روزها بغض آلود است مثل امروز، باید نوشت. از دردهای کهنه، از بغض های فروخورده، از حرف های ناگفته ...

+ نوشته شده در یکشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۶ساعت 21:5 توسط دوده |
دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 22:01