هوا آنقدر بهاريست كه از جلوي گورستان هم با هواي بهار رد مي شوم. چشمم به دو زن جوان مي خورد كه بر روي سنگي بر گوري نشسته اند و گريه مي كنند. از تكان هايي كه مي خورند ميزان اندوهشان مشخص است. درخت هاي خيس و شسته گورستان هم حتي خبر بهار را شنيده اند. بهار غصه های آنها را هم در فضای گورستان بلعیده است.
کمرم درد میکند، اولین بار است انقدر بد حالم. از صبح دو بار مجبور شده ام تا طبقه سوم بروم. امروز در اداره همه بد حالند. همه خانومها. انگار مثل ویروس از یک زن شروع شده و پس از برخورد با همدیگر منتشر شده است. منم که راسا ویروسی داخلی شده ام و دنبال یک قبله دست نخورده تر و تمیز برای مرگی آرام میگردم.
کربن: دو پاراگراف اول را دیروز نوشته بودم منتهی نشد که به فرجام برسد. امرور برعکس دیروز هوا دلگیر و ابریست و من هیچ تمایلی به شیطنت ندارم.
برچسب : نویسنده : dodeha بازدید : 107