امیر حسام

ساخت وبلاگ
امیر حسام بچه زیبایییت. حدودا 6 ساله. مادرش نیز زن زیباییست. قد بلندو صد البته قوی. خوش پوش است، مانتوی زیبا، روسری زیبا، کفش چرم خوش دوخت اما تک تک لباسهایش چروک و کفش هم کاملا خاکی. بالاخره داشتن فرزند نامتعادل که هی باید بغل کند و اینور و آنور ببرد خیلی سخت است. از همه بدتر اینکه هفته ای سه بار هم در جلسات کاردرمانی بنشینی و جز زدن فرزندت را تماشا کنی. زن، 42 سالی باید داشته باشد. مذهبی است چون روسری خیلی بزرگی را از زیر گلو کلیپس زده. چهار زانو روی فوم ، روبروی امیر حسام نشسته. امیر حسام را دمر خوابنده اند و مرد روی باسن بچه تقریبا نشسته تا کل بدنش را صاف کند. امیر حسام از فشار درد کبود شده و زن جوان و قدرتمند ناگهان می گوید" دلم میخواد گریه کنم" این تنها جمله ایست که بعد از مدت ها گفته ،چون اغلب او فقط پاسخ پرسش ها را می دهد و خودجوش حرفی نمی زند. ولی هیچ تغییری در حالت چهره اش اتفاق نمی افتد. دوباره خودش را کنترل می کند. احساس می کنم این لبان قفل شده روی هم از شدت درد است و سکوت انعکاس آن. زن جوان بسیار قویست ... عمق فاجعه برایم زیادی زیاد است. دو بچه دیگر هم از گریه امیر حسام به گریه افتاده اند. خدایای بزرگ چرا بچه ها...

کربن: امروز بیشتر بچه های حاضر در کلینیک کاردرمانی و حتی آدم بزرگ ها، ماحصل خطاهای پزشکی حین زایمان طبیعی در زنجان بودند. تازه فهمیدم هنگام زایمان طبیعی چه آسیب هایی به کودکان وارد میشود، آسیب های مادران که جای خود دارد. 

دوده...
ما را در سایت دوده دنبال می کنید

برچسب : امیر حسام صلواتی,امیرحسام بهروز,امیر حسام,امیر حسامی,امیر حسامی نژاد,امیرحسام ذوالعلی,امیرحسام عباسی,امیر حسام شریفیان,امير حسام بهروز,امیر حسام میری, نویسنده : dodeha بازدید : 162 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 17:23